دیروز / یکی از ادارات دولتی (که برای کاری مراجعه کرده بودم) / مکالمهٔ دو کارمند

کارمند ۱: خدا رو شکر انگار این کرونا هم شرش داره از سرمون کم می‌شه.

کارمند ۲: ان‌قدر ساده نباش!

ک۱: چه‌طور مگه؟!

ک۲: اینا دارن الکی آمارو کم اعلام می‌کنن.

ک۱: چرا؟ مگه مرض دارن؟

ک۲: مرض ندارن. مجبورن!

ک۱: برا چی مجبورن؟

ک۲: چون روز ق.د.س نزدیکه. اگه بگن کرونا هنوز هست، کسی نمیاد بیرون برا راه‌پیمایی!

از یه طرف یاد تحلیلای راننده تاکسیا افتادم که سر همه‌چیز می‌گن کار خودشونه»؛ از طرفی هم وقتی حوادث چند ماه اخیرو مرور می‌کنم می‌بینم اصلاً احتمال بعیدی نیست که کارمند ۲ درست گفته باشه! از دیروزه ذهنم شدیداً درگیر این قضیه شده.

+ شایدم عنوان این پست رو می‌شد گذاشت: سرگردان» در

میانه!



پ.ن. همون‌طور که ملاحظه می‌کنین و به گواهی آمار مطالب منتشرشده توی ماه‌های اخیر، نسبت به سال‌های قبل خیلی کم‌تر می‌رسم به وبلاگم سر بزنم. برای همین امسال ختم قرآن رو توی این وبلاگ شروع نکردم؛ چون احتمال می‌دادم نرسم هرروز بیام و پیش‌روی ختم قرآن رو به‌روز کنم. خواستم یه عذرخواهی کرده باشم از کسایی که احتمالاً امسال هم منتظر ختم قرآن توی این وبلاگ بودن. ایشالا که حلال کنین؛ طاعاتتون هم قبول باشه. کماکان محتاج دعاتون هستم. :)


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها